
اینم از پارت اول رمانم بخونیدو لذت ببرید^^⛓️💜
#مرینت❠ -آی ... آخ ... چیبود خورد تو سرم?! آروم لای چشمامو باز کردم ، عه این که خرس خدمونه¡! -سلام خرسی ... خرس: خرس عمته پاشو بینم، چقد میخابی ظهر شده¡! -ولم کن آلیا بزا بخابم ...!! آلیا: چی چیو بزا بخابم?¡... پاشو بریم الان مادربزرگت میاد بدبخ میشم مگه نمیدونی چقد به نظم اهمیت میده!¿ -مادربزرگم خر کی باشه ... ولش کن اونو عیشقم بیا بخابیم¡! بعد از این حرفم دیگه صدایی از آلیا نیومد، حتمن خسته شده رفته دیگه ... بالشتمو فشار دادمو خاستم دوباره بخابم که یدفه...
#مرینت❠ صدای ناشناس: مرینتتتتتتتتتتتت ... احساس کردم گوشم پاره شده از این حجم صدا¡! دیگه مجبور شدم چشمامو کامل باز کنمو سر جام بشینم ... اوه اوه فک کنم باز یه کاری کردم که خدمم خبر ندارم!¡ -سـ... سلام مادربزرگ(الیزابت): تو کِی میخای بزرگ بشی مرینت?¡... چقدر به پدرت گفتم که باید کلاس های آموزشی مختلف برات بزاره ولی گوش نکرد ... تو باید کلاس نظم بری مرینت کلاس نظممممم¡! خب اینم از مادربزگمون الی جون ... اوه ببخشید الیزابت بانو¡!
#مرینت❠ •[ دوساعت بعد: وای چقد هوا گرمه ... حصلمم سر رفته ، چی میشد میزاشتن بخابیم امرو که مدرسه تعطیل بود¡! ~سلام فسقلی¡! برگشتم سمت صدا و به طرف نگاه کردم... عه این که آدرین خُلس¡! انقد اذیتم میکنه این بشر ولی خو از دو جهت فامیل نزدیکیم دیگه چه کنم¡! -عه گودزیلای خل و چل چطوره?!... تو نمیخای کلتو رنگ کنی زیادی زرده انگا یکی یه سطل پر از رنگ زرد ریخته رو کلت¡! گودزیلا: نه که کله خدت خیلی خوشرنگه کوچولو ، مطمئنی بلوبری روش نترکوندن¡?... این حجم از کله آبی بودن خیلی زیاده¡! حرصم گرفته بود ناجور، داره رنگ موی منو مسخره میکنه ...¡! -اصن تو رو سننه، رنگ موی من رنگ شبه اگه نمیدونی بدون¡!... کله آبی هم اون ... اون ( یدفه رفیقش لوکا رو دیدم که سرش تو گوشیش بودو داشت میومد اینوری سریع بهش اشاره کردمو گفتم : اون رفیقته¡! بدبخ لوکا که از هیچی خبر نداشت سرشو آورد بالا و با تعجب نگاه کرد...
#مرینت❠ لوکا: آدری ... این الان با من بود?¡ آدرین قیافه بیخیالی به خدش گرفتو سرشو تکون داد، لوکا با دهن باز برگشت سمت من که بیخیال نگاش کردمو شونه بالا انداختم¡! لوکا هم دیگه حرفی نزد ... آدرینم اومد کنارم روی مبل نشست که حتا نگاشم نکردم آخه خیلی پروعه¡! تو حال خدمون بودیم که یهو در عمارت با سرو صدا باز شد ... و چن تا خل دیوونه ریختن داخل¡! خب بزا ببینم آلیا، کلویی اینم که زویی خدمونه¡! کلویی: وای مری نمدونی چیا خریدم که اصن جات خالی به دخترا گفتم بهت بگنا ولی این دو تا گاو قبول نکردن گفتن نمیای¡! باز اینا رفتن خرید به من نگفتن، اینقده حرصم میگیره از این کارشون الانم باهاشون قهر میکنم که حساب کار دستشون بیاد¡! زویی دوید اومد پرید نشست بغلم، برگشت سمتمو با ذوق گفت: بیا خریدامونو ببین عیشقم¡! محلش نکردم ... آلیا: وا مری صدامونو میشنوی?¡ اینو که گف پاشدم رفتم سمت پله ها، داشتم از پله ها بالا میرفتمو به صدا زدنشون اهمیت نمیدادم که...
#مرینت❠ یدفه خدمو رو هوا و زمین معلق دیدم، یه جیغ خفه کشیدم ... که صدای خنده آدرینو شنیدم فهمیدم کار خدشه بلندم کرده عنتر¡! -بزارم زمین ... مگه کرم داری گودزیلا ... ولم کن دیگهههه¡! آدرین: نوچ ولت نمیکنم میخام ببرمت یجایی¡! همینجوری منو تو بغلش گرفته بودو تند تند راه میرفت ... از جاها و راهرو هایی رد میشد که زیاد ندیده بودمشون، ینی میخاد منو کجا ببره¡! اصن چرا من ساکت وایستادم این گودزیلا مگه باید منو جایی هم ببره که بهش چیزی نمیگم ... -هوییییی ... کله زرد بزارم زمین ... داری کجا میبریمممم¡? کله زرد: دو دیقه زبون به دهن بگیر الان میرسیم میبینی¡! -نمیخام ببینم بزا برممممم¡! آدرین: ولی من میخام نشونت بدم ... -میگم نمیخام دیگه ولم ...( با چیزی که دیدم حرف تو دهنم ماسید ...¡!
•[ پایان p¹ امیدوارم از پارت اول خشتون اومده باشه خیلی براش زحمت کشیدم پس انرژی دادنو اینا فراموش نشه با یه لایک یا نظر کوچیک خشحالم کنید عیشقا ❠🌈🦄
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلیییییی عالیییییییههههههه
میسی خشگلم^^⛓️🖤
تست لایک شد•-•
اگ میشه به تستم سربزن تنکس🗿💫
باوچه حتمن لاولی♡_♡
عالییییی :] 🌚❤
میصی کیوت🌚🖤
میشه رمانمو لایک کنی لایکش خیلی کمه نخوندی هم عیب نداره فقط لایک کن♥️
رمان بانی کیوت
باچه عیزم❠🌝✨
عالییییییییییییییییی♥♥♥♥
بعدی😁
از این حمایت بشه پارت بعدیشو فردا میزارم^^🌚💫
اولین لایک💓
اولین کامنت🤍
خیلی خوب بود
مرصی خشحالم خشت اومد =)